بوی عطر...



 چقدر دوست داشتن تو خوب است. دوست داشتن تو  ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست. دوست داشتن تو عین ساعت تحویل سال است. ــ همیشه منتظرش مانده ایم. ــ دوست داشتن تو  عیدی اول فروردین است. کاش همیشه عید بود. کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم. تو را دوست دارم زمین از چرخیدن می ماند. و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند. تو را دوست دارم. سیب ها  همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند. چلچله ها کوچ نمی کنند. وقتی تو را دوست دارم دختر کوچک آسمانم هنوز.

اولین پست ۹۸مون


این روزا دارم عمیق تر به خودم فکر میکنم 

الانی که ۶ماه از تولدم گذشته؛

.من کلا به فکر کردن مشکل دارم زیاد که فک میکنم مغزم هنگ میکنه وعملا جای راه حل بیشتر گم‌میشم و کلافه.

بماند

به این فکر میکنم چطور باید دست ازسرعالی بودن بردارم ،چجوری بیخیال گرفتن تصمیمای بی عیب بشم ،چیکار کنم انتظاراتم‌از خودم کم بشه!!!

تو حال زندگی کنم و دست ازسرگذشته بردارم

متاسفانه یا خوشبختانه من تو گذشته ام زندگی میکنم‍♀️

حالا ۶ماه وقت هست تا قبل فوت شمع تولدم از لحظه هام لذت ببرم به گذشته سفر نکنم و نگران آینده نیومده نباشم

اینم بمونه اینجا به عشق اومدن بهاری که


 اسفند

 هر چه سرد، هرچه سخت اما در پی اش بهاری هست

 درست مثل زندگی که روزهای سختش هرچه طاقت فرسا اما در گذر است

. آدم ها می آیند با خودشان شوق می آورند، 

امید و رشته های نازک دلبستگی رشته ها که طنابی ضخیم شد

 از ترس به دام افتادن میروند از آنها کوله باری می ماند پر خاطره

 و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند.

 فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشود

 اسفندِ رابطه ات در گذر است

 خاطره ها را دَرس کن و بهار را با حال دیگری آغاز کن

 #پریسا_زابلی_پور


یادتونه گفتم:یه خونه پاستلی دارم وسط ابرا؟؟؟

الان همونجام با یه دندون درد یک هفته ای!!،ی عالمه فکر و خیال از تنظیم خواب به ساعت ۷ واسه از خواب نپریدن و خراب نشدن روز، تعادل بین درس و کار و دوست و خانواده  تا ریختن ی برنامه ۱۵ روزه کمی مشخص برای اینکه حداقل دستم بیاد تو این چتد روز چیکاره ام و

این ۱۵ روز ک گذشت ‍♀️

عاشق برنامه ریزیم و تا حالا ی بارم همشو با موفقیت تموم نکردم

شما چه میکنید ک انقدر بابرنامه پیش میرید؟من ک‌ول معطلم بس ک اتفاق خارج از برنامه پیش میاد.

شما ۱۵ روز بعدی و چیکاره اید؟

من ک سرکار و درس و مقابله با یکی از ترسامم.



چیزی که آدم رو پیر می‌کنه، گذر زمان نیست، حرف نزدنه. مگه آدم چقدر می‌تونه حرف رو حرف بذاره و بریزه توی خودش؟ کلمه روی کلمه بچینه و شهر و کوچه‌هاش رو بالا پایین کنه؟ آدم هر چقدر صبور، هر چقدر توو دار، یه جایی بالاخره کم میاره. یه جایی می‌بینی خسته‌ای از این خودت و خودت بودن، از این بی‌شنونده بودن. مثل آدم در حال سقوط، دست می‌ندازی که فقط پیداش کنی. در حد دو کلمه. در حد یه سلام و خداحافظی ساده، در حد اینکه فقط به خودت قوت قلب بدی که آروم باش، یکی هست. اینکه مثل اسپند روی آتیشی، اینکه آدم به آدم خیابونا رو می‌گردی تا پیداش کنی، یعنی حرف داری، حرف. توی زندگی هر آدمی، باید کسی باشه تا حرفایی که دلت نمی‌خواد دیگران بدونن رو بهش بگی. کسی که خیلی مهم نباشه کیه و کجاس. فقط و فقط بودنش مهم باشه. باید کسی باشه که بهش بگی: «یه لحظه صبر کن، منو ببین. هیچی نگو، هیچی. فقط به من گوش کن. باهات حرف دارم، حرف.» حرف نزدن، آدم رو پیر می‌کنه.


میگم شازده به نظرت یکی رو دوست داشته باشی بهتره یا یکی دوستت داشته باشه؟ میگه یکی رو دوست داشته باشی و نتونی بگی بدتره یا یکی دوستت داشته باشه و نتونه بگه؟ میگم ای منفی باف. نتونی چیه؟ اینا همش اداست، اگه یکی رو بخوای باید بگی. میگه تو گفتی؟ میگم نه بابا من کسی رو دوست ندارم که. میگه داری. میگم نه، کو؟ میخنده. 

حمید_سلیمی


یه سریا فک میکنن میفهمن اما  نَفَهمَن.
چه اصراری دارن چیزی که فک میکنن خیلی درسته رو تو زندگی یکی دیگه پیاده کنن.
در صورتی که تو زندگی خودشون موندن.
دست بردارید از این دخالتااااا 
جمله به من چه /به توچه خیلی به درد این آدما میخوره.
#یک عدد عصبانی.

شده یه شبیت بشه جزو بدترین شبای زندگیت

از اونایی که تا صبح گریه میکنی و نمیدونی اشکات قویت میکنه یا ضعیف نمیدونی حالتو آروم میکنه یا بدتر

هیچ وقت شده نتونی جلواشکاتو بگیری و همیشه تو اولین حرف روی پهنای صورت جاری بشن 

حالت بد باشه انقد خراب که شاید بشه گفت تا اخر عمر یادت نمیره

نمیره چون عزیزترینت باعث تحقیر ناخواستت شد باعث خجالت و دل شکستگیت

کاری که تو سعی کردی در کمال پاکی و حفظ آبرو انجام بدی ولی یکی با مسخره کردنش  تمام ساخته هاتو ویرون کنه

ادما با یه حرفم نابود میشن میشکنن، خورد میشن ،بار کلمات خیلی زیاده هیچ کس نمیدونه با حرفی که میزنه چه طوفانی تو دل طرف برپا میکنه

آدمارو آروم کنید بهشون اعتماد به نفس بدید حالشونو خوب کنید دلشوند قرص کنید آدمای الان خیلی بیشتر به حرفای خوب نیاز دارن 

با حرفاتون شخصیت هیچ جوونی و خورد نکنید

شاید تیکه هاش هیچ وقت کنار هم چیده نشد 



حال خرابم را دیشب برایتان نوشتم

تا صبح گریه کردم و اشک ریختم 

دم دمای صبح اشک هایم که خشک شد دلم هم آرام گرفت دیگر حرفی برای زدن به خودم و خالقم نداشتم  گویا دریچه اشک ها و حرف هایم به هم متصل هستند.

بماند

در راستای قوی و ضعیف تر شدنم برای من باعث قوی شدنم بود

آنقدر به حرفها فکر کردم و مرور که دیگر توانی برایم نماند 

اما خوشحالم یاد گرفتم از هیچ چیز و هیچ کس انتظاری نداشته باشم نه از همکاران نه دوستان و نه خانواده 

مهری بود از لطفشان بوده و نبود هم نبوده دیگر

از من به شما نصحیت از هیچ کس انتظار نداشته باشید که خانه خراب میشوید‌


میشه لطفا طلب صبر کنید برای مادر و پدری که بچه چهارسالشو از دست داد

برای برادری که برادر چهارسالش از دنیا رفت.


تمام این چند ساعت دعا می کردم زنده بمونه امید داشتم بمونه یعنی میگفتم چیزی نیست یه تصادف کوچیکه ولی الان؟؟؟ 

الان امید برام مرده آرزو برام معنا نداره

صدای فریاد برادرش تا اینجا میرسه ضجه های مادرش واسه پسری که جلوش بازی میکرد و الان ؟؟الان زیر پارچه سفیده

من غریبه توان شنیدن ندارم واااای به حال مادرش،پدرش،برادرش

میلاد عاشق ابوالفضل بود عاشقانه دوستش داشت و بعد بیست سال که به دنیا اومد براش حکم یه دنیا و بهشت و داشت الان؟؟؟الان ؟؟دلم گرفته براش.

نمیشد خدا بشنوه صدای مادرشو؟؟نمیشد جواب این‌همه دعا بشه زنده موندنش؟؟

چرا نشنید پس؟؟؟


تا حالا شده تو  رابطه ای باشین که حس کنین راه اشتباهه 

اما انقدری بی حوصله باشین ک از حضور آدم جدید و شروع رابطه جدید فرار کنید.

هزارتا کلیپ روانشناسی ام بگه ول کن بره

ول کنی بره اماااااا باز ی بهونه پیدا کنی و برگردی ولی خب بازمهمون داستان

چرا ی اشتباه و چند بار تکرار میکنیم؟؟


یه وقتا یه مریضی میاد سراغمون و ضعیفمون میکنه! اما بعدش که حالمون خوب شد میبینیم به بهانه همون مریضی لاغر شدیم و لباسایی که گوشه کمد و کشو خاک میخوردن و حسرت پوشیدنشون به دلمون بود، میشه اندازه تنمون؟ میخوام بگم گاهی‌ام غصه‌ها میان، ضعیفت میکنن، لاغرت میکنن، تا قد آغوش اونی بشی که قراره بیاد و با بودنش غصه‌هاتو بگیره! جدا از اینکه خدا دردو داد که تو درمونم شی، ضعیفم کرد که تو قدرتم شی! نگران من نباش! حال من خوب باشه با توئه. بدم باشه تو خوبش میکنی


یه وقتی از وقتاتون بزنید زیر همه چی!

مثل الان من هنوز بیدارم چایی میخورم تو خونه که همه خوابن میچرخم و با خودم آهنگ زمزمه میکنم؛ به صدای باد گوش میدم ،هوای خنک سحر و نفس میکشم،و باهرفکری که میاد تو ذهنم که زهر کنه این لحظه ها رو بی توجهی میکنم

عب نداره اگه تا ۱۰ صب بخوابم !کارامو دیرتر انجام بدم و یکمیش هول هولکی بشه و شاید به چندتاشم نرسم

مگه چند تا دم سحری خرداد و ماه رمضون تو آخر فصل بهارُ قرارِ تجربه کنم؟

بیخیال برنامه ریزی و این حرفا الانُ عشقه 


اتفاقات خیلی سریع روی من تاثیر میذارن

کوچکترین اتفاق بد حالمو بد میکنه،ذهن را شلوغ و روی کارآیی و روز و روابطم تاثیر گذاره.

چه موضوع شغلی باشه چه خانوادگی و چه در ابعاد بزرگتر در حد جامعه و . باشه.

اصلا اتفاق قشنگی نیست تاثیر گرفتن از هر اتفاق درگیر میشم و همه چی به هم میریزه 

قرارداشته باشم کنسل میکنم و کاری دستن باشه رها

میشینم به فکر کردن و فکر کردن و فکر انقدر که از شدت بلاتکلیفی به مردن فکر میکنم و شروع به ناسزا گفتن به خودم که این چه راهی انتخاب کردم،این چرا اینکار و کرد،چرا فلان اتفاق افتاد و

مقصر اصلی و خودم میدونم و بخاطر کرده و نکرده از خودم حساب پس میگیرم.قلبم از کارام به درد میاد چون فقط به بُعد بد ماجرا فکر میکنم.انتخابای غلط راه های اشتباه 

این کار قشنگ نیست ! اگر بلدید راه بگید تا یاد بگیرم

اگر اتفاقای دور و اطراف و نسبت به خدتون خوب کنترل میکنید یک هیچ از بقیه جلوترید قدر بدونید


دارم سعی میکنم به فکرام نظم بدم جمع و جورشون کنم مرتب بزارمشون یه گوشه و هر وقت خواستم برم سراغشون

در هم بودنشون انقدر بوده که از خوابم پرونده

حالا هر چی میچینم میبینم خرابتر شده دارم در دریای افکار مختلف بی سر و سامون غرق میشم

هیچی سر جاش نیست از عاقبت فکر کردن میترسم

شب بخیر


سال گذشته همین آذر خودمون وسطاش جایی بودم که احساس تنهایی میکردم حکایت همون در میان جمع و تنها بودنه!

خلاصه که از شدت تنهایی رو به فرار کردن میرفتم که !گوشی و درآوردم و یادداشت و باز کردم و نوشتم همونجا میون همون آدما هر چی که میحواستم اون لحظه باشه و نبود!

امسال طرفای شهریور ومهر وقت گوشی تی ی نگاه بهش انداختم و یه لبخند مسخره و پاکش کردم.!

خنده ام گرفته بود از حس و حال و عکس العمل آن موقع

امسال ولی فرق داشت همه چی فرق داشت  انگاری تمام چیزایی که خواسته بودم امسال بود نمیدونم همش بود یا نه ولی بود .


علائم استرس و اضطراب  برای شما چی بوده؟؟

برادرم یک هفتس گوشاش وز وز میکنه از شدتش جیغ میزنه و ما پا به پاش گریه میکنیم دکتر متخصص و فوق تخصص گوش رفته چیزی نبوده!

مغز و اعصاب و ام آر آی رفته همه چی عادی بوده و سالم

۴روزه خوب بود نفس میکشیدیم اما  امروز باز شروع شد

 

شاید از استرس و اضطراب باشه!شما تجربه ای دارید؟؟


طرحام مونده.

ناهار نخوردم.

تا یک ساعت دیگه نور میره.

اتاقم نور نداره و عملا چهار دیواری بی پنجره اس

از وقتی رسیدم مهمون اومده،باید صبر کنم تا برن و ناها بخورم و کارمو شروع کنم

وقت کمه. با این سرعتی که روزگار داره خیلی وقت کم میارم.


حقیقتا من یک نفر نیستم 

چهار نفرم در یک جسم نیمه ضعیف که تمام تلاششو میکنه با تمام ضعفاش قوی به نظر بیاد

سعی می کنهکار و علاقه و دوستان و خانواده رو همزمان پیش ببره،کسی ازش دلخور نشه.

 برای علاقه هایی که تاالان ازشون گذشتم تلاش میکنم و نه تنها خسته نمیشم حالمن از قبل بهتره.

دبیرستان میگفتن علاقه رو بیخیال طبق جامعه ات پیش برو.بعد درکتارش علاقه ام برس.

اما حالا میگم وقتی علاقه نباشه تو ی ماشینی بی هیچ حس زندگی

حس زندگی اینروزا برام قابل لمس تره


بعد یکسال فهمیدم اونی که باعث شد تا جایی که میخواستم استخدام نشم یکی از صمیمی ترین دوستام بوده .

یک هفته اس دارم فک میکنم چرا؟؟؟

چجوری براش راحت بوده با آینده شغلی که نه با آینده زندگی یه نفر بازی کنه؟؟

لعنتی دلمم نمیاد نفرینش کنم !!!ارومم نمیشم و اخلاقم مزخرف شده سر جنگ با همه دارم 

یجوری باید اروم بشم

عنوان؟؟؟برای همون آدمه

کاش فراموشش کنم.


کلمات بار معنایی زیادی دارن.

چرا فکر میکنیم فقط باید با هفت پشت غریبه،بقال سر کوچه و راننده تاکسی،همکلاسی دانشگات و همسایه دو کوچه اونطرف تر خوب و مودب صحبت کرد؟؟؟مواظب کلمات بود؟؟

پای پست یه نفر نوشته بودم که از یکی خوردم و ناخوداگاه منتظر دومی ام امروز اتفاق افتاد.

پدر،مادر،برادر،اعضای فامیل پدری،مادری،دوست ده سالت،همکار صمیمی محل کارت،پارتنرت، عشقت،همسرت،فرزندت و کسانی ان که تو بیشتر از آدمای بالای متن باهاشون در ارتباطی !

 صمیمی تر حرف میزنی و ناخوداگاه دیگه مواظب کلماتت نیستی،حواست نیس کدومشون باجملت می رنجن،برات عادی شدن و دیگه اهمیتی برات  نداره ؛ چیزی که برای تو مهم نیس شاید برای اون مهم ترینه

در کنار رعایت ادب لیست بالا حواسمون باشه آدمای مهم زندگیمون  کیا هستن

ممکنه یه وقت نگاه کنیم و ببینم طرف کیلومترها ازمون فاصله گرفته


. زندگی پستی و بلندی داره، ناراحتی داره شادی داره گریه و خنده داره همه‌چیز داره واسه همینم زندگی” شده اسمش نمیتونم من این کلمه رو بدون همه‌ی چیزایی که گفتم تصور کنم غصه‌ها و ناراحتیا و شکستا هستن که ما رو قوی میکنن به ما درس میدن و کاری میکنن که قدر لحظه‌های شادمون رو بدونیم همین شادیا هستن که باعث میشن بتونیم با همه‌ی اون غصه‌ها و چیزای منفی کنار بیاییم. با همه‌ی این مکافات و مصیبتا من زندگی رو هنوزم دوس دارم. این حس باعث میشه که ناراحتیا رو بذارم یه گوشه‌ی ذهنم ( که فراموشم نشه ) و به زندگیم ادامه بدم و واسه آینده تلاش کنم ( با زانوی غم بغل کردن به هیچ‌جا نمیرسیم و هیچ کمکی به کسی هم متاسفانه نمیکنیم ) .

اینو ی جایی خونده بودم و داخل نت گوشیم بود 

بمونه اینجا


نمیدونم دردم چیه!

نشستم can kenarim/murat boz گوش میدم و غم عالمی که نمیدونم‌منشاش چیه آوار شده سرم 

شایدم میدونم و خودمو زدم به اون راه.

نوتفیکیشن هارو میبینم و میخونم و بی جواب رد میکنم. ااثرات قرنطینه نیست و من تمام این روزها سر کار بودم تنها فرقش با قبل کم شدن دو ساعته زمانشه

یه چیزی درست نیست انگار!.خیلی وقت بود توقع ام‌از آدما پایین بود ولی چند دقیقه پیش حس کردم انگاری این موضوع و فراموش کرده بودم .

#یادت باشه هر کار میکنی طبق روحیات خودته!منتظر جواب نباش

#باز ک فک کردی خبریه

#توقع 

#قرار نیس همه چی اونجوری پیش بره


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

عسل درجه یک برای تو شيشه آلات آزمايشگاهي آزما تجهيز Steven رهسام محمد بهرامی art Kate رسا رسانه iantk4c HomePage